سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در پی دانش است، بهشت در پی اوست و آنکه در پی نافرمانی است، دوزخ در پی اوست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

هی تاکسی ، سلام ...ببخشید مستقیم؟

سمت بهار، کوچه گل ، منزل نسیم

اصلا چقدر می شود آقا حساب کن

دربست تا جلوی در شابدالعظیم

از انتظار خسته شدم دیر می شود

دارد دوباره حال دلم می شود وخیم

می دانی از کی آمده ام ایستاده ام؟

قبل از اذان صبح ، حدود چهار و نیم

مثل همیشه ساعتمان خواب رفته بود

مثل همیشه ...باز همان جفت یا کریم

دارد دوباره رفتن من دیر می شود

دارد دوباره ...باز همان قصه قدیم

.

.

.

دارد کسی برای دلم بوق می زند

هی تاکسی ...سلام ببخشید مستقیم؟



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 87/8/28::: ساعت 8:58 عصر نظرات دیگران: نظر

بعضی وقت ها دوست دارم خودم را جای این و آن تصور کنم ...یک روز جای داوود..یک روز جای موسی ...یک روز جای عیسی ....

اما هیچوقت دوست ندارم یک روز به من بگویند یوسف باش...چون می دانم نمی توانم یوسف باشم...خدا کند که زندگی نیز اصرار نکند برای من زلیخا باشد...

آهای زندگی ...بیا یک قول بهم بدهیم....این چند روزه که با هم هستیم ..نه تو زلیخا باش و نه من یوسف...حتی اگر هم خواستی یوسف باشم ...بگذار کسی مرا از چاه در نیاورد...بگذار یوسف در چاه تنهایی اش خوش باشد و تو در قصر رویایی ات....

من یوسف نیستم اصرار نکن



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 87/8/26::: ساعت 7:57 عصر نظرات دیگران: نظر

هر وقت دلم می گیره ....می گم یا زهرا(س)...

مادر امشب چقدر بگم یا زهرا(س)؟



مهدی صفی یاری ::: چهارشنبه 87/8/22::: ساعت 11:45 عصر نظرات دیگران: نظر

مثل همیشه بود ، کمی دلفریب تر

با گونه های قرمز از سیب سیب تر

زلف اش هنوز مثل شب غم دراز بود

چشم اش شبیه معجزه ،شاید عجیب تر

یک گوشه لم زدم به غزلهای کهنه ام

مثل غروب یخ زده حتی غریب تر

گفتم خدا کند که بمیرم چه فایده...

هر روز می شود دل من بی نصیب تر

سهم من از خودش فقط این پاره پوره هاست

این شعرهای از خود من ناشکیب تر

اصلا آهای ...پای خودت را بکش کنار

ای قلب صاب مرده ی از من غریب تر***

حافظ خودش به گوشه ی چشمی ز دست رفت

حالا شدی تو   از خود حافظ ادیب تر؟؟!!

انگار خل شدی ..برو بابا دلت خوش است

یک ذره مرد باش ..کمی هم نجیب تر

چشم ام که باز شد ...غزلم را تمام کرد

مثل همیشه بود کمی .....دلفریب تر

*** واژه قلب صاب مرده _ برگرفته از شعری از شاعره توانمند سرکار خانم سمیه رسولی( ضمن کسب اجازه)

مهدی صفی یاری هشتم آبان هشتاد و هفت



مهدی صفی یاری ::: جمعه 87/8/10::: ساعت 7:31 عصر نظرات دیگران: نظر

ما همیشه از خدا حاجات مدتها بعدمون رو می خواییم و انگار ازشون طلبکاریم ...خدایا سال بعد درسم تمو م می شه ...کار می خوام ...زندگی می خوام .....می خوام و می خوام و می خوام و می خوام ...

اما خدا ...

هیچوقت حتی تکلیف وعده بعد رو  از انسانها نخواستن ...هیچوقت ..که مثلا وقتی نماز صبح ات تموم شد بگن نماز ظهر و عصر رو بخون ...نه ...فرمودن بموقع ازت می خوام ...اگه موقع اش شد ازت انتظار دارم ....

چقدر این دو حالت برام غریبه ...

یاد نوکری افتادم که نشسته بود پای سفره اربابش و داشت غذاشو می خورد ...نگاه به صورت مهربون اربابش کرد و گفت : فردا هم بهم غذا می دی ؟

چقدر دل ارباب مهربون شکست : یه نگاه به عبدش کرد و گفت :...مگه روز اولیه که پای سفره من بودی ؟ مگه این همه سال پای سفره من نبودی ..مگه اینهمه سال پناهت ندادم ...مگه بی سرو سامون نبودی سامونت دادم ...مگه بی کس نبودی کس ات شدم ...حالا به فکر غذای فرداتی ؟!!!چقدر بنده ناشکری هستی که هنوز نگران خوراک فرداتی...

 ومن هنوز دارم قرآن می خونم که : ان ذلک لایه للمومنین



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 87/7/30::: ساعت 6:45 عصر نظرات دیگران: نظر

بدون نام و نشانم عزیز باور کن

پر از شرار نهانم عزیز باور کن

درست از شب چشم تو تا همین حالا

نمی زند ضربانم عزیز باور کن

غمت شبیه به رویای چشم جادویت

نشسته است به جانم عزیز باورکن

چگونه وصف کنم حالت غریبم را

گرفته است زبانم عزیز باور کن

خدا کند که کسی درد عاشقی نکشد

بریده است امانم عزیز باور کن

...... همین ....

بدون عشق تو حتی گمان نکنم

دو روز زنده بمانم عزیز باور کن

              باران

یک عمر تلاش کرده باران

امرار معاش کرده باران

از دست کویر رفته دیروز

تجدید فراش کرده باران



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 87/7/23::: ساعت 12:20 صبح نظرات دیگران: نظر

دوست عزیزم ...آقا یا خانوم بنده خدا که هیچ وقت آدرس ازتون ندارم

یعنی چی این حرفهایی که زدین ؟ اینجوری که نمی شه ...فرمودین حلالم کن ..حلالتون نمی کنم ... تابرنگردین ببینم چی می گین ...بعد حلالتون می کنم ..همین...در خانه اگر کس است یک حرف بس است



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 87/7/18::: ساعت 8:24 صبح نظرات دیگران: نظر

سلام دوستان ...

برای زیارت و پیگیری برخی کارهام جای شما خالی رفتیم حضرت معصومه (س)...

هنوز هم بساط کرمشون برپاست و همه جوره دارن کرامت می کنن ...ولی چه کنم اینجوری ام ...دو سه تا نکته به ذهنم اومد که باید بنویسم ...

1- رفیتم زیارت ...اما بعضی وقتها دلم می خواست کاش می شد یه جوری رفت و آمد کرد تو حرم که کسی رو ندید ...باور کنین وضع حجاب درون حیاط حرم اصلا مناسب حضور امام زمان نیست ....از ما گفتن ..هنوز خیللی از خانومها از حوض وسط حیاط حرم وضو می گیرن و الی آخر ...

2- با اینکه می دونم این خاندان همه جوره گدایی رو قبول می کنن اما .... باور کنین من ناراحت بودم از وضع حاکم بر اماکن مقدسه و فرهنگی که هر روز داره جلوه های بیشتری رو از خودش نشون می ده ...شکل و شمایل بعضی ها با چادر و ...درست نمی شه تو حرم ...البته مخالف هم هستم راهشون ندن ...ولی دلم یه جوریه ..نمی دونم خدا می دونه

3- جمکران هم خوابگاهی شده برای خودش ها ...نمی دونم همه این حرفها برداشت شخصی منه ...گاهی یه چیی می گم و بعد زود خودم خودم رو محکوم می کنم ....این هم از اون موارده ...خیلی ها تو جمکران عین پارک ها و ...می خوابن و زن و مرد هم نداره ....فقط یه پتو می کشن روشون ...البته می خوام بگم قطعا اونجا امام زمان مواظب مهمونهاش هست ولی خوب کمتر کسی مهمون واقعی امام زمانه ...بعضی ها می رن جمکران شام بخورن ...می رن یه زیارتی و نمازی و بقیه اش تخمه شکستن و دل شکستن و عکس گرفتن و....خدا ز ما نمی گذره اینجوری که داریم می ریم جلو ....ماشین بد پیچید جلو یه موتوری ....نگا کردم راننده روحانی بود و بنده خدا حواسش نبود ...موتوری یه چیزی گفت که یاد خیلی چیزها افتادم ...: حاج آقا شما هم بله؟هی تو دلم می گفتم ای بابا : اون از حیاط حرم ..این از جمکران ...کی می خواییم قبول کنیم اینجوری نمی شه ...هی تو دلم می گفتم : قم ...تو هم بله ؟؟؟؟

بقیه حرفهام رو هم می خورم چون خودم آدم درستی نیستم ...بذار بمونه تو دلم ..چی ها دیدم و چی ها ندیدم ..باز هم یه زیارت غریبانه ...یا حضرت معصومه (س) و یا صاحب الزمان (عج)



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 87/7/14::: ساعت 6:22 عصر نظرات دیگران: نظر