سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه مجادله اش فراوان شود، از اشتباه ایمن نماند . [امام علی علیه السلام]

 این شعر رو چندین سال قبل گفتم ولی هنوز در جایی ارائه نکرده بودم . به امید لطفشون و دعای خیر شما 

عمه جان ول کن من از اصغر که بهتر نیستم

عمه با قاسم مگر اصلا برادر نیستم؟

سن و سالم را نبین از قد و قامت هم نپرس

پهلوانم من ، مگر از نسل حیدر نیستم؟

هی فقط امروز چسبیدی به من از صبح زود

دستهایم را رها کن من که دختر نیستم

تو به فکر بچه ها ، زن ها ، به فکر خیمه باش

من بزرگم ، لااقل کمتر ز اصغر نیستم

ناله هل من معین دارد کبابم می کند

من مگر عمه ز سربازان لشکر نیستم؟

گیرم این مردم همه دشمن، کسی هم نشوند

عمه جان دارد صدایم می کند ، کر نیستم

یک عمو مانده برایم در تمام زندگی

دیگر اصلا فکر دست و بازو و سر نیستم

دارد آنجا عمه جان هی نیزه بالا می رود

حیف عمه ، قتلگه من پیش مادر نیستم

آسمان دارد صدایم می کند این الحبیب؟!

من اگر بالم نسوزد که کبوتر نیستم

 



مهدی صفی یاری ::: دوشنبه 91/8/29::: ساعت 4:7 عصر نظرات دیگران: نظر

ما را نوشته اند گدا دور خیمه ات
ما را رسانده است خدا دور خیمه ات
یکسال منتظر نشستم و اشکم روانه بود
در آرزوی ماه عزا دور خیمه ات
هر سال اجر حج تمتع به من رسید
گشتم هزار مرتبه تا دور خیمه ات
امسال هم بیا و  دلم را مقیم کن
ارباب، سیدالشهدا دور خیمه ات
ای کعبه امید ، ندارد خداوکیل
حتی بهشت قدر و بها دور خیمه ات
بازار مصر هم چو تو یوسف ندیده است
عیسی نشسته بهر شفا دور خیمه ات
ای کاش جان من ز تنم پر کشیده بود
در بین روضه های شما دور خیمه ات
ماه محرم است دلم سالها نشست
در آروزی کرببلا دور خیمه ات
...



مهدی صفی یاری ::: شنبه 91/8/27::: ساعت 12:54 صبح نظرات دیگران: نظر

آه پدر جان جگرم سوخته
خاطره های سفرم سوخته
تار اگر دیدمت امشب ببخش
گوشه ای از پلک ترم سوخته
از تو ندیدم بجز این سر ولی
من همه ی بال و پرم سوخته
قول بده عمه نفهمد ولی
هم سر و پا و کمرم سوخته
آمدی از راه رسیدن بخیر
از سر تو با خبرم ...سوخته
خانه خولی چه خبر از تنور؟
من که شنیدم جگرم سوخته
غصه نخور ، سوخته هم خوشگلی
مثل خودت موی سرم سوخته
شانه به مویم بزنم ریخته
صورت مثل قمرم سوخته
دختر زهرا شده ات دیدنی است
کم شده ام ، بیشترم سوخته
پلک بزن عمه نگاهت کند
غصه این یک نفرم سوخته...



مهدی صفی یاری ::: چهارشنبه 91/8/24::: ساعت 3:39 عصر نظرات دیگران: نظر

سه سالش بود اما درد بسیار
نهالی بود و برگ زرد بسیار
شبیه پیرزن ها راه می رفت
دلش پر بود از آه سرد بسیار
میان گریه گاهی حرف می زد
شکایت از همه می کرد بسیار
اگر گاهی زمین می خورد آه اش
همه را گریه می آورد بسیار
خدایی درد دارد مشت خوردن
برای بچه از نامرد بسیار
دو دستی معجرش را ول نمی کرد
ولی آن وحشی ولگرد بسیار....
کشید آنقدر موی این پری را
که می ترسید از هر مرد بسیار

.....
شبیه فاطمه بودن همین است
کمی عمر و بجایش درد بسیار

....



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 91/8/23::: ساعت 12:44 عصر نظرات دیگران: نظر

بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد
عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد
بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند
بنا نبود که بال و پر تو را ببرد
بنا نبود که در روز آخر عمرت
اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد
بنا نبود برای دو قطره آب فرات
سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد
بنا نبود اگر در غروب کشتندت
شبانه جانب کوفه سر تو را ببرد
....
تمام جسم تو گیرم مقطع الاعضا
بنا نبود که انگشتر تو را ببرد
 ....
ز روی نیزه  صدا می زدی که ای خواهر
بنا نبود کسی معجر تو را ببرد

....



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 91/8/21::: ساعت 11:53 عصر نظرات دیگران: نظر

کم کم بوی ماه محرم حسینی و صدای وای حسین و واعطشا به گوش می رسه . این شعر رو مجدا در این پست قرار می  دم . التماس دعا دارم .

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض - دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند؟
این پرچم سیاه ...همین بیرق و علم
حاکی است با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده شعرا فرق می کند
یک راست می روم سر اصل مصیبت ام
آقای من عزای شما فرق می کند
هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است
اما هوای کرببلا فرق می کند
آقا نگیر خرده اگر شور می زنند
عشق تو با همه به خدا فرق می کند
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
آقا ببخش حال خودم هم عوض شده
این است جای قافیه ها فرق می کند
تا گفت : «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد
سوز صدا و سوز صدا فرق می کند
بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود
اینجا ....غروب با همه جا فرق می کند



مهدی صفی یاری ::: جمعه 91/8/19::: ساعت 8:8 عصر نظرات دیگران: نظر

عید سعید غدیر به همه محبان آل الله (علیهم السلام) مبارک باد. چند دوبیتی رو که از قبل برای مولا سروده بودم تقدیم می کنم. انشالله در محافلی که حضور پیدا می کنید دعا کنید .

گرفته یا علی لبهای ما را
ندارد هیچ کس مولای ما را
اگر می شد غزل می گفتم اما
«دوبیتی» بسته دست و پای ما را
.....
من آوای جلی را دوست دارم
دعای «ینجلی »را دوست دارم
«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم ...
چقدر آقا علی را دوست دارم
...
خدا نام ولی را برد بالا
پیام ینجلی را برد بالا
تمام دست ها بودند آنجا
ولی دست علی را برد بالا
....
خدایا ذکر مان را یا علی کن
سرود بکرمان را یا علی کن
غم امروز و فردا خوردنی نیست
تمام فکرمان را یا علی کن
....
جهان مثل علی مولا ندارد
علیّ عالی اعلا ندارد
خدا گفتن به او کفر است اما
خدامی داند او همتا ندارد
...
به هر جا رفت دل حرف از علی بود
که قبل از آب و گل حرف از علی بود
از آن روزی که آدم شعر می گفت
مفاعیلن فَعِل حرف ازعلی بود
....
به بام کعبه بانگ یا علی بود
امام بت شکن مولا علی بود
همان بت هم که یک روزی خدا بود
دلش خوش بود یکجا با علی بود



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 91/8/11::: ساعت 8:54 صبح نظرات دیگران: نظر

امروز پر از سرور و شادی شده ام
مشمول عطایای جوادی شده ام
صد شکر مسیر من به اینجا افتاد
صد شکر که من گدای هادی شده ام

       میلاد مسعودش مبارک
 



مهدی صفی یاری ::: چهارشنبه 91/8/10::: ساعت 1:44 عصر نظرات دیگران: نظر

کاش امشب تلاطمی باشم
بین دریای مردمی باشم
بین این جمعیت به دور شما
در طوافی ترنمی باشم
آمدم پای بوس تان آقا
زائر شاه هشتمی باشم
آمدم آمدم امام رئوف
در هوای تبسمی باشم
پیش پای کبوتران شما
لااقل مشت گندمی باشم
همه اینجا پناه آوردند
من مدد جوی چندمی باشم؟؟
شاید اصلا دچار یک جوری
مشکلات تکلمی باشم...
که زبانم گرفته آقا جان
مثلا شاعر تو می باشم
السلام علیک یا سلطان
حق بده عین مردمی باشم...
که شفا از در تو می گیرند
حق بده که تلاطمی باشم
اصلا اذن دخول لازم نیست
من که دلبسته  تو می باشم
تو که را رد نموده ای که کنون 
من بیچاره دومی باشم؟!
......
خسته راه هستم اما کاش
بعد از اینجا شبی قمی باشم



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 91/8/4::: ساعت 10:20 صبح نظرات دیگران: نظر

نایب الزیاره تون بودم حرم امام رضا(ع) ، چند غزل و رباعی و....از لطف شون حواله شد که انشالله در اولین فرصت تقدیم می کنم . فقط این شعر رو در آخرین زیارت قبل از برگشت از حرم و زمانی که برای بار آخر به باب الرضا نگاه کردم حواله کردن. التماس دعا
باید که دوباره با صبوری بروم
از باب رضا فقط عبوری بروم
آقا تو و جان مادرت کاری کن
عادت به تو کرده ام ، چه جوری بروم؟!



مهدی صفی یاری ::: دوشنبه 91/8/1::: ساعت 10:37 صبح نظرات دیگران: نظر